خب با یک سوال حرفم رو آغاز می کنم. تا حالا پیش اومده پیش یه آدمی بشینید که خیلی از شما سرتره . البته منظور بنده بیشتر علمی و فرهنگی و مذهبیه ولی فرقی نمی کنه حالا. مثلا یکی که خیلی کلاسش از شما بالاتره. وقتی پیشش می شینید می فهمید شما ادعایید و اون عمل.
برای من پیش اومده و تازه اون لحظه است که می فهمم من کجا سیر می کردم و امثال این آدمها کجا. می فهمم چقدر مسیر کمی رو طی کردم . چرا می گن که نگاه به عالم صواب داره؟ یعنی چرا با نگاه کردن به چهره یک عالم ، بهره ای به ما داده میشه؟ از دید من ، همان نگاه خالی به چهره علما و انسان های دانا، توجه رو از خودت می بره به سمت دیگری از زندگی و تفکرات شخصی ات. یعنی می فهمی که اینجایی که ایستادی هنوز جایی حساب نمی شه پس باید حرکت کنی. نه این حرکت های لاک پشتی بلکه باید برخیزی و اقدام جدی برای پیشرفت کردن داشته باشی . حرکتی به سمت کمال.
یک مثال دیگه بزنم: وقتی انگشتت سوزن میره خیلی درد می گیره ، ولی وقتی پات خدای نکرده میشکنه تازه می فهمی درد چیه. یعنی گاهی حس می کنیم می فهمیم ولی بعدش می بینیم نخیر ، هنوز من کجا و فهمیدن کجا.
گاهی هم فکر می کنیم مثلا ائمه رو کاملا می شناسیم و می تونیم جمله ای درموردشون بیان کنیم با توجه به فهممون . اما با این مثال می شه فهمید مثلا امام علی اقیانوسی است که هنوز نتونستیم بشناسیم ، یا حضرت فاطمه الگویی هست که فقط صرفا با بیان می گیم . اما نتونستیم به شناخت این بزرگان پی ببریم. حالا با توجه به همه اینهایی که گفتم، خدا رو چقدر می شناسیم؟
شناخت خداوند متعال و غرق شدن در آنچه معشوق می خواهد می شود همان عشق. آیا ما عاشقیم؟ آیا تونستیم رسم عاشقی رو بجا بیاریم؟ آیا بجا آوردن رسم عاشقی ساده س؟
مولانا می فرماید:
در بیان ناید جمال حال او هر دو عالم چیست؟ عکس خال او
حکایت پروانه ها رو حتما می دونید که . خب ساده بگم که جمعی از پروانه ها نشسته بودن و شمعی اون دور روشن بود. اهل حالی گفت برید از شمع خبر بیارید که چیست و اینا. یکی از پروانه ها رفت و دید و برگشت و گفت: که به به چه نوری داره و چه گرمایی و ... . اهل حال گفت یکی دیگه بره. اون رفت و اومد و شرحی دیگه گفت. سومین پروانه رفت و ... صب کنید شعرش رو بگم:
دیگری برخاست میشد مست مست
پای کوبان بر سر آتش نشست
دست درکش کرد با آتش به هم
خویشتن گم کرد با او خوش به هم
چون گرفت آتش ز سر تا پای او
سرخ شد چون آتشی اعضای او
و اینگونه در شمع سوخت و تمام شد. اهل حال گفت :
تا نگردی بیخبر از جسم و جان
کی خبر یابی ز جانان یک زمان
حالا ما کجای راه عاشقی هستیم؟
تقدیم به سیاسی ترین زن جهان اسلام ، مادر سادات ، ام ابیها حضرت فاطمه صدیقه سلام الله علیها. باشد که دعای این مادر پهلوشکسته، همراهمان باشد.
- ۲ نظر
- ۲۸ آبان ۰۳ ، ۱۴:۳۴