من عصبانی ام...
به عقیده بنده و خیلی از کارشناسان روانشناس ، نوشتن هم یکی از هزاران راه هست برای برگشت به آرامش. الان یعنی من عصبانی ام؟!! البته که همینطوره. گاهی مسائلی خیلی ساده و کوچیک و خنده دار میشه معضل و به قول جوونای امروزی روی مخ و به قول خارجیا باذرینگ که تمام آرامش و حس های مثبت رو ازت دور می کنه.
فکر کن با یکی از اعضای خونه که اتفاقا برکت خونه است ( یک شخصیت مسن) مشکل داری. شخصیتش هم به گونه ایه که نه حرف کسی رو قبول میکنه و نه ذره ای اهمیت میده. مرغش یه پا داره و فقط حرف خودش باید به کرسی بشینه. آقا ما هر کاری می کنیم رضایت ایشون رو به دست بیاریم شدنی نیست. یعنی پدیده ای است آن بیلیوبل...
تماس گرفتم با هوش مصنوعی ( جی پی تی) و ازش درخواست کمک کردم .اولش گفت یه فضای گفتگویی راه بندازم و مصالمت آمیز حل کنم. گفتم ایشون به حرف کسی گوش نمیده و فلان و اینا و هوش مصنوعی در راهنمایی بعدی خیلی صادقانه گفت :از مهلکه فرار کن، برو بیرون قدم بزن ، برو یه نوشیدنی درست کن با موزیک ملایم ، برو خرید و اینا. خلاصه که راه حلش خوب بود ولی قبلش بنده هم به همین نتیجه رسیده بودم . چه چاره دیگه ای می شد پیدا کرد جز این؟!!
حفظ خونسردی چقد خوبه اما برام یه سوال لاینحل وجود داره و اونم اینکه نمی دونم تو این لحظه جناب خونسردی کجا غیبش می زنه و منو تنها می ذاره میره!! اونی که باید از مهلکه بگریخه بنده هستم نه تو.
البته بگم که در این شرایط ،نفس رو میشه حسابی به صلابه کشید و به قولی آدمش کرد. یعنی گاهی شرایط سخت همون پله هست که باید ازش بری بالا برای رشد روحی و معنوی. البته اگر درست بری یعنی خطایی نداشته باشی.
خدایا همه کسانی که از افراد مسن مثل پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ پیرخودشون یا همسرشون نگهداری می کنند اجر و صبری عظیم و جمیل عنایت بفرما. آمین
- ۰۳/۰۸/۱۴